مریم شیعه | شهرآرانیوز؛ هربار واکنش معلمها یکسان است. اولش تردید دارند که شاید این دستخط، دستخط خود جلالالدین نباشد. بعدها وقتی رفتهرفته با او آشنا میشوند، دفترهای بیشتری از او ورق میزنند و برای نوشتن روی تخته سیاه دعوتش میکنند، متوجه استعداد عجیب او در خطاطی میشوند. او ظریف مینویسد و این ظرافت را از مادرش آموختهاست. مادر عاشق خط و نقاشی است. تمام ساعتهای خالیاش را با قلم و کاغذ میگذراند و جلالالدین هم کنجکاوانه کنار او میایستد و با چشمهایش حرکت قلم را دنبال میکند.
او اسباببازی ندارد. مثل بچههای هم سنوسالش، پابهتوپ، طول کوچه را نمیدود. در عوض وقتهایی که کاری برای انجام دادن نیست، دورتادورش را از چوب و سنگ پر میکند و سعی میکند تا هر آنچه در خانه میبیند را از نو بسازد، حتی اگر آن چیز، یک ملاقه از جنس استیل باشد. بعضی وقتها هم دور از چشم پدر و مادر بستههای صابون را باز میکند و بعد آن را میتراشد، گاهی با سر ناخنهای انگشت اشاره و گاهی هم با میخ، سنگ، مداد و هر چیز نوک تیز دیگر.
میخواهد صابون را مجسمه کند و همین کار را هم میکند. بعد با غرور به چیزی که ساخته است زل میزند و آن را با ذوق به مادر و اهل خانه نشان میدهد. «جلالالدین معیریان» پایههای آیندهاش را، با علایق نرم و نازک دوران کودکی چیدمان میکند.
دنیای هنر، دنیای شگفتی است. هر کدام از جزئیات بصری این دنیا، میتواند روی قصه اصلی تأثیرگذار باشد. در این بین چهرهپردازان سینما، تلویزیون و تئاتر، سهم بهسزایی در روایت قصه ایفا میکنند. فکرش را بکنید که بیرون کشیدن شخصیتهای زنده از دل واژهها و جان بخشیدن به آنها تا چه اندازه میتواند حیرتآور باشد. وقتی چهرهپرداز برای اولینبار فیلمنامه را میخواند، روی خطوط دیالوگ باقی نمیماند. ذهنش مدام و بیاختیار، در عمق احساسات و پیچیدگیهای روانی شخصیتها پرسه میزند.
یک سایه درست زیر گونه، یک خط ظریف کنار چشم، یک چروک روی پیشانی و... چیزی است که میتواند تماشاگر را در دنیای داستان غرق کند. جعبه لوازم چهرهپرداز، شبیه به صندوقچههای جادویی تردستان است. جادو میکند. چهرهها را به بوم نقاشی بدل میکند، اما نقاشی زندهای که هویت و اصالت دارد، بدون آنکه شبیه به ماسکی بیروح باشد. ما کمتر درباره پشت صحنه و چهرهپردازانش حرف میزنیم و بیشتر سوپراستارهای جلو دوربین را ستایش میکنیم.
با اینحال چیزی که اغلب نادیده گرفته میشود، نقش این هنرمندان در باورپذیری قابها است. بازتاب وضعیت تاریخی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی آدمها در چهرههایشان است. چهرههایی که سکانس به سکانس دستخوش تغییرات ظریف میشوند و گذر زمان و رخدادها را روایت میکنند. حس ترحم را در بیننده بیدار میکنند. او را میترسانند. حس درد را زیر پوستش ایجاد میکنند و همه اینها جادویی است که کمتر دربارهاش میگوییم.
سال ۱۳۴۹ که وارد سینما میشود، به خودش یک قول میدهد. آن هم اینکه درگیر کلیشهها نشود. اگر آدمی بد است، قرار نیست روی صورتش زخم عمیقی ایجاد کند و اگر آدمی خوب است، قرار نیست صورتش را روشنتر و بینقصتر کند. به باور او ظاهر و باطن آدمها کیلومترها فاصله دارد و چهرهپردازیهایش قرار است بر لبه اصول شخصیتشناختی و زیباییشناختی حرکت کند؛ پس کلیشه بیکلیشه.
همین کافی بود تا جلالالدین معیریان چهرهپرداز دستنیافتنی ایران شود. نامش با شاهکارهای بهرام بیضایی، رسول ملاقلیپور، تهمینه میلانی، داریوش مهرجویی، علی حاتمی و... تکرار شود و چهرهپرداز مسئول در فیلمها و سریالهایی مانند هزاردستان، سلطان صاحبقران، سربداران، کمالالملک و... باشد.
چهرهپردازیهای درخشان او در سریال «ولایت عشق»، مثالزدنی بود. سریالی درباره زندگی علیبنموسیالرضا (ع) که با مرگ هارونالرشید آغاز میشود و نسلها با آن خاطره داریم. او نامزد دریافت شش دوره سیمرغ بلورین جشنواره فجر و برنده سهدوره از آن است. اولین کسی که سیمرغ بلورین بهترین چهرهپرداز در این جشنواره را از آن خود میکند. به همین خاطر است که او را پایهگذار چهرهپردازی کلاسیک ایران میدانند، از گذشته تا به امروز.
دیدگاه جلالالدین معیران درباره چهرهپردازی در آثار تاریخی این است که نباید چهرهپرداز قصد خودنمایی داشته باشد بلکه باید در راستای خلق شخصیتهای نمایشی نهایت تلاشش را به کار ببندد و خود را نبیند. به باور او در مجموعههای تاریخی نمونههایی وجود دارد که گریم بسیار بدی داشتهاند و چهره بازیگر بی دلیل گم شده است و شخصیت نمایشی تاریخی نیز از آن استنباط نمیشود. معریان همچنین در یکی از مصاحبههایش با بیان اینکه در «ولایت عشق» گریمهایی بوده که نیاز به تفکر داشته است.
خاطرهای را از زمان فعالیت در این سریال نقل میکند: «داوود رشیدی نقش فضلبنربیع، را که شخصیتی سیاه بود بازی میکرد. گفتم: باید موهایت را کوتاه کنم. گفت: غلط میکنی! گفتم: میخواهم این شخصیت را منفیتر نشان دهم. او هم گفت به فخیمزاده بگوییم باید موهای من را بزنی و او هم دستمزد من را در فیلم دیگری که همزمان مشغول بازی هستم بدهد. اینگونه دنبال راهکار دیگری رفتم تا با تغییراتی که در گریم او ایجاد کردم چهره وزیر خبیث در گریمش پیدا شود. همیشه اینگونه ممنوعیتها و محرومیتها آدمی را وادار به فکر میکند.»